وقت دیدار

میخواهم پرواز کنم

 

نيمه هاي ماه
ميان راه
مرا با او وقت ديدار بود
گفته بود  كه مي شناسمش
مرا كه هر روز  ديده اي
انگار صدائي بود
كه با وزش برگها وكاغذها
در هوا  مي رفت.
نمي بينمت و نمي شناسمت
ميان صداها و زمزمه ها
مايي ست كه تكرار مي شود
نيمه هاي روز
مرا وقت ديدار با او بود
و گذر زمان
                     كه در قدمهايم خلاصه مي شد
 باد كه مي گذشت
پريشان بود
حوصله ي ديدار را  نداشت .
 مي گذرم از خيابانها و كوچه ها
باخياالها و  زمزمه ها يي
كه با من  نيست
باد پرسه زنان مي رود
تنهاييست كه مي ماند
شب تمام مي شود


+نوشته شده در چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:,ساعت22:47توسط نادیا | |